برگرفته ای از نظرات مردم پیرامون جیره بندی بنزین و کمبودها

گزارشی از یک رفیق

به جرأت می توان ادعا کرد ، طرح جیره بندی سوخت تأثیرات ناهنجاری را بر زندگی روزمره مردم بر جای گذشته است. مختصری از گفتگوهای مردم در اتوبوس ، مترو و تاکسی خود گویای این حقیقت تلخ است.

متروی تهران: مردی با حالت اندوه می گوید ، خیلی زندگی خوبی داشتیم حالا آقای احمدی نژاد بنزین راهم جیره بندی کرد. از وی پرسیده شد شما از ماشین استفاده می کردید ؟

پاسخ - هم بله هم خیر، من فرهنگی هستم ولی حقوقم کفاف زندگی را نمی داد. از دبیرستان که بر می گشتم عصر ها مسافرکشی می کردم تا زندگی رابچرخانم ، حالا بابنزین لیتری ۵۰۰ تومان که آنهم پیدا نمی شود ، چکار می توانم بکنم ؟ یک آقای میان سالی که شاهد صحبت های مابود گفت آقا شما تنها این کار را نمی کردید، خیلی از ارتشی ها و کارکنان دولت همین وضع را دارند.  

سئوال : ببخشید شما چکاره هستید،

جواب : قبل ازاینکه طرح جیره بندی بنزین پیاده شود و لطف آقای احمدی نژاد شامل حال ما شود من پخش کننده چای بودم ، چندسال بود که با یک کامیونت کوچک از تهران راه می افتادم شهر به شهر و ده به ده می رفتم و دست آخر سر از مشهد و تربت حیدریه در می آوردم. بد نبود زندگی را می چرخاندیم. البته زندگی که چه عرض کنم ، بخور و نمیری می رسید. حالا به قول آقا (فرهنگی بغل دستش ) با بنزین لیتری ۵۰۰ تومان چکارمی توانم بکنم ؟ هیچی . فعلا کارم را تعطیل کردم و دنبال کار دیگری هستم. چی بگم ، و با حالت تمزخری ادامه داد:

عیب ندارد ، سختیها همیشه صد سال اولش مشکل است. ما که به سختی ها عادت داریم . آقای جنتی هم که فرموده اند سختی هم نعمت خداست وباید قدرش را دانست . بالاخره نتیجه می دهد. صاحب بمب اتم می شویم که بزنیم تو سر خودمان راحت بشیم.

در اتوبوس بحث بنزین و کمبود بسیار داغ بود. من هم وارد بحث شدم . هر کسی یک چیزی می گفت و فغان بر می داشت که این چه زندگی است که برای ما درست کردند. آقایی بود که حدودا رشته صحبت را داشت و گرداننده بحث بود . پرسیدم ببخشید شماچکاره بودید که می گوئیدطرح بنزین شمارا بیچاره کرده ؟

پاسخ : من کارمند دولت هستم ، خودم کارمی کنم ، خانم هم کارمی کند ، دو تا بچه داریم که هرچه در می آوریم خرج مدرسه و ایاب وذهاب آنهامی کنیم . یک ویلاهم از ارث پدری در شمال برایمان مانده . تمام دل خوشی ما این بود که یک ماهی را برویم شمال . البته من خودم دو سه روزی بیشتر نمی ماندم و در این یکماه دو سه بار به آنها سر می زدم . اینقدر بد بختی در تهران داریم که یاد ندارم به عمرم یک ماه استراحت کرده باشم.

حالاامسال  این شمال رفتن راهم تعطیل کردیم. صدلیتر بنزین داریم . من با صدلیتر چطوری بروم شهسوار و برگردم؟ خوب ما آنجا فامیل داریم . چالوس هم فامیل داریم . می شه بریم آنجا به فامیل ها مون سر نزنیم ؟ تازه اگر من در عرض این یک ماه یک بار دیگر هم بخواهم بروم و برگردم از کجا بنزین بیاورم؟ آقا خلاصه بگم ، گرفتارمان کردند. نمی دانم چی بگم ، خدا لعنتشان کند.

در تاکسی نشسته بودیم، یکی از مسافرهابه راننده گفت ، آقا کمبود بنزین رو کار شما هم تأثیر گذاشته ؟

راننده تاکسی در جواب گفت - شما از خارج آمدید ؟

پاسخ - خیر چطور مگه ؟

راننده - آخر سئوالت عجیب است؟ یکی را پیداکن که بعد از طرح بنزین چرخ زندگی اش پنچر نشده باشد؟ مسافر دیگری که پیر مرد متین و تحصیل کرده ای به نظر می رسید گفت : آقازندگی نمونده که از وقتی جمهوری اسلامی آمده ما لاستیک پوکوندیم پنچری چیه. همه زدند زیر خنده ، من از پیر مرد پرسیدم آقا فکر می کنی باید چکارکرد؟ وضع درست می شه ؟

پاسخ - با خنده گفت آره به شرطی که پنچریهای را بگیریم و لاستیک هامون را هم عوض کنیم .

یک مسافری که سکوت کرده بود و چیزی نگفته بود گفت آقا بغل نگهدار ، همین جا باید پیاده شوم، در حال پیاده شدن بود که گفت همه بد بختی و دزدی داشتیم کم بود حالا بنزین دزدی هم اضافه شده . این هم شد مملکت.


A.C.P- Postfach 12 02 06-60115 Frankfurt am Main-Germany-Fax: 00-49-221-170 490 21

 Web Site: http://www.iranian-fedaii.de   E-Mail: organisation@iranian-fedaii.de