راز جنگ لیبی

به قلم میشل کلن

از انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران

قسمت سوم

در مورد جنگ در لیبی ـ بخش۳

در هر جنگی اینطور است. ابتدا، تقریبا مشکل است که با آن مخالفت کرد. تاثیر زیاد تبلیغاتی رسانه ها به حدی است که در مقابل هر نوع اعتراض، ما را فورا به شریک جرم متهم می کنند. پس از مدتی، زمانی که اثرات اولیه جنگ خودش را نشان می دهد و یا قالب ها در هم می شکند، زمانی که مرگ غیرنظامیان به چشم می خورد و شکست های نظامی پیش می آید و توهمات فرو می ریزد، بحث بر سر آن شروع می شود. اما در قدم اول، خیلی سخت است.

میدان های عمل
برای هدایت کردن این بحث، بهتر است همانطور که قبلا خاطرنشان نمودیم (۱)، از جنگ خبری آغاز کنیم که می توان از آن به مثابه بهترین موضوع برای بحث بر سر این جنگ بهره گرفت. این نبرد تنها زمانی می تواند پیش برده شود که هر یک از ما در آن خود را سهیم بدانیم. فرقی نمی کند کجا باشیم، از طریق همگامی با افرادی که با آنها روبرو می شویم، با شنیدن بی وقفه کسانی که حرفی برای گفتن دارند و یا با بررسی و پیگیری اخبار به اتفاق دیگران، با متانت و حوصله.... برای پیشبرد موثر این گفتگو، خیلی مهم است که تجربه بی خبری در خلال جنگ های قبلی را مطالعه نمود.

پنج اصل تبلیغاتی جنگی بکار گرفته شده در لیبی
در رابطه با تجربیات یاد شده، که ما آنها را در «پنج اصل تبلیغات جنگی» خلاصه کرده ایم و در کتاب خود تحت عنوان «اسرائیل، در باره اش حرف بزنیم!» منتشر شده است، تکرار می کنیم که در هر جنگی، رسانه ها درصدد برمی آیند ما را قانع کنند که دولت ها سیاست درستی را پیش گرفته اند. برای این کار، آنها پنج اصل را به کار می گیرند: ۱ـ پنهان داشتن منافع اقتصادی. ۲ـ عوض کردن جای قربانی و مهاجم. ۳ـ مخفی نگه داشتن تاریخ. ۴ـ هیولاسازی طرف مقابل. ۵ـ به انحصار در آوردن اخبار.
این پنج اصل بار دیگر بر علیه لیبی به کار گرفته شده اند که در صفحات قبل ما به آنها اشاره کردیم. برای نتیجه گیری، توجه خواننده را روی اصل چهارم متمرکز می کنیم: چهره شیطانی نشان دادن و یا هیولاسازی از مخالف خود. برای به راه اندازی جنگ در قدم اول لازم است که افکار عمومی قانع شود و بپذیرد که هدف از پیشبرد جنگ، کسب منافع بیشتر اقتصادی یا استراتژیک نیست بلکه برای مقابله با یک تهدید جدی می باشد. در هر جنگی، از قرن ها پیش به این سو، رهبر جبهه مخالف همیشه جانی، بیرحم و خطرناک نشان داده شده است. با بدترین روایات، میزان بیرحمی، سبعیت و اعمال خشونت آمیز او نقل شده است. بیشتر این روایات با هدف: تحریک احساسات مردم برای ممانعت از بررسی و در نهایت پی بردن به منافع واقعی صورت می گیرد که بر سر آن جنگ به راه انداخته می شود.
ما امکان رفتن به لیبی را پیدا نکردیم. اما در عوض، در یوگسلاوی بوده ایم، زمانی که یوگسلاوی تحت بمباران ناتو قرار داشت و دیدیم و ثابت کردیم که ناتو بطور سیستماتیک دروغ می گفته است. (۲) در عراق نیز همین موضوع را شاهد بودیم. در باره لیبی، به نظر می آید که دلایل بسیار زیاد است، اما تاکنون ما نتوانسته ایم ابزارهای دسترسی به دروغپردازی های رسانه ها را در مورد اخبار ارائه داده شده دنبال کنیم. اکیپ ما Investig’Action هنوز ابزار کافی را برای این کار در اختیار ندارد. اما بسیاری از ناظرین پیشاپیش دلایل مستحکم زیادی را در زمینه جعل اخبار، ردیابی کرده اند.
برای نمونه، ادعای «مرگ ۶۰۰۰ نفر که گفته شده در اثر بمباران قذافی بر علیه غیرنظامیان، قربانی گشته اند»! ولی باید پرسید که تصاویر ناشی از این قتل عام کجا هستند؟ آیا آنجا هنوز هیچ دوربین، هیچ تلفن همراه که در غزه، در میدان تحریر در مصر، در تونس و یا در بحرین مورد استفاده قرار گرفتند، در دسترس نبود؟ مسلما هیچ دلیلی وجود ندارد و هیچ شاهدی پیدا نشده است. ماهواره های روس و ناظرین اتحادیه اروپا نیز ادعای مزبور را تکذیب و انکار کرده اند. با وجود این، ادعای بالا بی وقفه و به شکلی خستگی ناپذیر تکرار می شود. بطوری که کسی جرأت نمی کند خلاف آن را بر زبان بیاورد. چرا که اگر کسی خلاف این ادعا حرفی بر زبان آورد، «شریک جرم» قلمداد می شود.
یک جنگ داخلی، هرگز به خودی خود رخ نمی دهد و همیشه دو طرف درگیر دارد. در این میان به خبری دامن زده می شود تا مرتبا و به اشکال مختلف به ما القاء گردد که در یک طرف مستبدان قرار گرفته اند و بنا بر این باید از طرف مقابل حمایت کرد. بهتر است در باره روایاتی از این دست خیلی محتاط بود.

چه کسی برای ما خبررسانی می کند؟
بسیار اهمیت دارد تا در واکنش به حوادثی که در پیرامون ما جریان می یابد بتوانیم نشان دهیم چرا و چگونه هیولاتراشی می شود. این کار از طریق رسانه ها که همین وظیفه را برعهده دارند انجام می گیرد. بنا بر این همیشه اولین سوالی که در بررسی یک جنگ باید از خودمان بپرسیم این است: آیا امکان شنیدن حرفهای طرف مقابل هم به من داده شده است؟
چرا در اروپا و در آمریکا، به شکلی گسترده و بی وقفه علیه قذافی حرف می زنند؟ چرا برعکس در آمریکای لاتین، در آفریقا، در آسیا و یا در روسیه درصدد جلوگیری از یک جنگ جدید امپریالیستی می باشند؟ آیا دیگران همگی اشتباه می کنند؟ آیا فقط غربی ها همیشه همه چیز را بهتر از دیگران می دانند؟ یا اینکه هر کس تحت تاثیر رسانه های خودش قرار گرفته است؟ بنا بر این، آیا ما باید کورکورانه هر آنچه را که رسانه ها می گویند بپذیریم یا اینکه بهتر است با دیده شک و تردید نگاه کنیم؟
چرا بطور مرتب از عملکردهای منفی قذافی حرف می زنند؟ چرا از اقدامات مثبت او هیچ سخنی گفته نمی شود؟ چرا به ما گفته نشده است که او به پروژه پیشرفت و توسعه آفریقا کمک کرده است؟ چرا ما خبر نداریم که لیبی، طبق آمارهای منتشره از سوی نهادهای بین المللی، بالاترین «رتبه در زمینه پیشرفت انسانی» را در همه کشورهای آفریقا حتی بالاتر از دست نشانده های غربی مثل مصر و یا تونس را به خود اختصاص داده است. چرا و با چه انگیزه ای به ما گفته نشده است که در لیبی میانگین طول عمر ۷۴ سال می باشد. میزان بیسوادی به ۵ درصد کاهش یافته است و بودجه اختصاص داده شده به آموزش و تعلیم و تربیت، ۲/۷ درصد تولید ناخالص ملی (PIB) را شامل می شود و بودجه نظامی تنها ۱/۱ درصد آن را در بر می گیرد؟

تفکیک دو موضوع مختلف
در باره بحث پیرامون لیبی، خودسانسوری بیش از حدی از طرف روشنفکران به چشم می خورد و آن را بدین طریق توجیه می کنند که اگر شما علیه جنگ لیبی افشاگری کنید، متهم می شوید که از اعمال قذافی حمایت می کنید. در حالی که باید بتوان دو موضوع کاملا متفاوت را از همدیگر تفکیک نمود.
در یک سو لیبیایی ها قرار دارند که کاملا از این حق برخوردارند تا رهبران خودشان را انتخاب کنند و آنها را از طریق هر ابزار و با هر روشی که به نظرشان لازم و مناسب می آید، عوض کنند. لیبیایی ها! نه اوباما و نه سرکوزی چنین حقی را ندارند. با تجزیه و تحلیل کامل اتهاماتی که به قذافی نسبت داده می شود، یک روشنفکر به راحتی می تواند مابین آنچه که واقعا وجود دارد و آنچه که حاصل تبلیغات هدفمند می باشد، تفاوت قایل شود. یک روشنفکر، خیلی خوب می تواند اظهار امیدواری کند که لیبیایی ها رهبران بهتری داشته باشند.
در سوی دیگر، این حقیقت وجود دارد که مستبدان بر آنند تا به روی نفت لیبی، منابع مالی اش و موقعیت استراتژیکش چنگ اندازند و آن را تحت کنترل خودشان درآورند. درست به همین خاطر است که لیبی مورد حمله قرار گرفته است. در این صورت باید قبول کرد که مردم لیبی بیشتر از گذشته تحت سلطه این مستبدان و مزدوران آنها رنج خواهند برد. لیبی نفت خودش را از دست خواهد داد، شرکت های بومی اش ورشکست خواهند شد. ذخایر بانک ملی تاراج و سرویس های خدمات عمومی و به دنبال آن جایگاه و منزلت خود را از دست خواهد داد. در اینجا نیز نئولیبرالیسم نسخه های کثیف خودش را تجویز خواهد نمود. نسخه ای که در کشورهای دیگر و پیشاپیش بخش قابل توجهی از مردم دنیا را در قعر فقر و فلاکت فرو برده است.
پذیرفتن این امر چندان مشکل به نظر نمی اید که یک رهبر خوب و مردمی، هرگز در چمدان آمریکایی ها و به ضرب بمباران کردن به ارمغان آورده نمی شود. آنچه که آمریکا برای مردم عراق ارمغان آورد، یک المالکی و گروه کوچکی از افراد فاسد است که کشور خودشان را به شرکت های چندملیتی می فروشند. در عراق خبری از دمکراسی نیست، اما این کشور، نفت، برق، آب، مدارس و همه آنچه که لازمه یک زندگی رفاهی می باشد را از دست داده است. آنچه آمریکا برای افغانستان به ارمغان آورده است، یک کرزای است که وقتی نیروهای آمریکایی، روستائیان افغانی، مراسم عروسی و مدارس آنها را هدف بمباران خودش قرار می دهد، حاکمیتش تنها به محدوده کابل محدود می شود. دستاورد دیگر آمریکا در افغانستان این است که تجارت مواد مخدر هرگز به این سودآوری نبوده است.
رهبرانی که قرار است با توسل به بمب های غربی ها در لیبی به قدرت برسند، از قذافی بدتر خواهند بود. بنا بر این تا زمانی که دولت قانونی لیبی در مقابل یک تهاجم واقعی نواستعماری مقاومت می کند، باید از آن حمایت کرد . زیرا همه راه حل هایی که از سوی واشنگتن و متحدان آن آماده شده اند: چه سرنگونی قذافی قاتل، چه تجزیه کشور به دو قسمت و یا «سومالیزه» کردن آن (یک جنگ داخلی فرسایشی و درازمدت)، همه این راه حل ها حاصلی جز رنج مضاعف برای مردم به بار نمی آورد.
هم اکنون تنها راه چاره که نفع مردم لیبی در آن نهفته است همانا مذاکره از طریق وساطت نیروهای بین المللی غیرجانبدار که جانب جنگ و درگیری را نگیرند، می باشد. توافق معقول بر پایه احترام به هویت و اقتدار لیبیایی ها، حفظ اتحاد و یکپارچگی کشور، تدارک رفرم برای دمکراتیزه کردن و پایان دادن به کشتارهای قومی و منطقه ای راه حلی است که منافع مردم لیبی را تامین می سازد.

احترام گذاشتن به قانون خلاف «قانون مداخله» می باشد
باید همواره تلاش کرد این اصل سیاسی حساس را به مثابه اصل پایه ای زندگی بین المللی قرار داد: اقتدار دولت ها، همزیستی مسالمت آمیز بین سیستم های مختلف، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر.
قدرت های غربی دوست دارند خودشان را به گونه ای قلمداد کنند که گویا هدفشان این است که به قانون احترام گذاشته شود. اما این ادعا از بیخ و بن نادرست است.
به ما گفته می شود که آمریکا بیشتر از دوران بوش به قوانین بین المللی احترام می گذارد و برای اثبات این موضوع گفته می شود که این بار سازمان ملل، قطعنامه صادر کرده است. ما در اینجا قصد نداریم به این بحث دامن بزنیم که آیا سازمان ملل متحد حقیقتا بیانگر خواستها و مطالبات دمکراتیک مردم می باشد؟ یا اینکه آرا دولتها به مثابه وسیله ای برای تمهید و اعمال فشار بکار برده می شوند؟. اما می توانیم به سادگی نشان دهیم که سازمان ملل با صدور قطعنامه ۱۹۷۳، نه تنها قانون بین المللی را زیرپا گذاشته بلکه قبل از هر چیز، منشور اساسی... خودش را هم نادیده گرفته است.
در حقیقت، ماده ۲ بند ۷ منشور سازمان ملل قید می کند: «هیچ ماده ای از منشور سازمان ملل متحد، مداخله در اموری، که بطور اساسی بیانگر صلاحیت ملی یک دولت می باشد را اجازه نمی دهد .» سرکوب یک قیام مسلحانه، حتی اگر نتایج و پیامدهای آن مایه تاسف ما گردد در صلاحیت یک دولت است . در هر صورت، اگر بمباران شورشیان مسلح به حساب جنایت جنگی و غیرقابل قبول باشد، در این صورت باید بدون فوت وقت، بوش و اوباما را به همین جرم که در عراق و افغانستان مرتکب گشته اند، محاکمه نمود.
همینطور، ماده ۳۹ منشور سازمان ملل، زمانی که ضرورت صدور اجازه مداخله نظامی را مطرح می کند، حد و مرز این مداخله را خاطرنشان می سازد: «وجود تهدید بر علیه صلح، نقض صلح و یا یک عمل تهاجمی و تجاوز» (علیه یک کشور دیگر). واقعیت لیبی شامل هیچیک از سه مورد یاد شده نمی شود و در نتیجه این جنگ، جنگی غیرقانونی می باشد. خنده آور است که حتی اساسنامه ناتو در ماده شماره یک خود آورده است: «همانگونه که در منشور سازمان ملل آمده است، طرفین متعهد می شوند که در هر نوع اختلافات بین المللی به شیوه های مسالمت آمیز برای جلوگیری از درگیری متوسل شوند».
این اصطلاح «حق مداخله انساندوستانه» را به ما چون پدیده ای جدید و یک پیشرفت بزرگ قلمداد می کنند. در واقع، در طول قرنها، قدرت های استعماری برای خودشان حق دخالت علیه کشورهای آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین یعنی دخالت از سوی زورمندان بر علیه ضعیفان را برای خود محفوظ داشته اند. دقیقا به خاطر پایان دادن به این سیاست نظامی گری بود که در سال ۱۹۴۵، قوانین جدید در زمینه حقوق بین المللی تصویب گردید. منشور سازمان ملل بطور مشخص حق مداخله کشورهای قوی به کشورهای ضعیف را ممنوع کرده است و تاکید بر اصل اقتدار دولت ها یک پیشرفت در طول تاریخ به حساب می آید. نادیده گرفتن این دستآورد سال ۱۹۴۵ و برگشت به دوران حق مداخله، چیزی جز برگشت به دوران استعماری نمی باشد.
بنا بر این، برای اینکه به ما ضرورت بیش از پیش یک جنگ را بقبولانند ، دست به نقطه حساس می گذارند و سعی می کنند حس نوعدوستی ما را به بازی بگیرند: گفته می شود، مداخله نظامی از این جهت ضرورت پیدا می کند که بتوان انسان هایی که جانشان در خطر می باشد را نجات داد. در دوران استعمار نیز، همین بهانه بود که از سوی فرانسه، انگلیس و بلژیک مورد استفاده قرار می گرفت و برای موجه جلوه دادن اقدامات خودشان، در پشت آن سنگر می گرفتند. همه جنگ های امپریالیستی آمریکا نیز با توسل به این قبیل توجیهات به راه انداخته شده و تداوم یافته است.
از نقطه نظر آمریکا و متحدین ژاندارم او در دنیا، حق مداخله همیشه به قوی تر ها بر علیه ضعیف ترها تعلق دارد و هرگز عکس این اتفاق نمی افتد. آیا ایران حق دخالت برای نجات فلسطینیان را دارد؟ آیا ونزوئلا حق مداخله برای پایان دادن به کودتای خونین هندوراس را دارد؟ آیا روسیه حق مداخله برای حمایت از بحرینی ها را دارد؟
در واقع، جنگ علیه لیبی یک پیش مرحله است تا از آن طریق بتوان مسیر را برای مداخله ارتش آمریکا و یا متحدین آن در بقیه کشورهای عربی، آفریقایی و یا آمریکای لاتین باز کرد. امروزه، با ادعای «به خاطر حمایت از آنها»، هزاران غیرنظامی لیبی به قتل می رسند. فردا نوبت غیرنظامیان سوریه، ایران، ونزوئلا و یا اریتره می رسد تا «به خاطر حمایت از آنها»، آنها را قتل عام نمایند. این در حالی است که فلسطینیان و بقیه قربانی های «قوی تر ها» همچنان تحت سلطه دیکتاتورها بسر می برند و قتل عام می شوند....
نشان دادن این واقعیت که مداخله غرب به معنای زیرپا گذاردن حقوق انسان ها است و ما را به دوران استعماری سوق می دهد به نظرم می رسد یک موضوع روز است و باید بحث اصلی باشد.

چه باید کرد؟
آمریکا به جنگ علیه لیبی عنوان «سپیده دم اودیسه» را اطلاق کرد. بنا بر این، اسم رمز آنها نیز همیشه یک پیامی را در بر دارد که ناآگاهی ما را نشانه رفته است.
اودیسه، ادبیات کلاسیک بزرگ یونان قدیم می باشد که سفر ۲۰ ساله اولیس در پهنه گیتی را روایت می کند. در یک کلام می خواهند به ما بگویند که لیبی یک سکوی پرش اولیه و یک مبدأ از یک سفر طولانی آمریکا برای فتح مجدد آفریقا می باشد.
بدین وسیله آنها تلاش می کنند زوال خودشان را به عقب بیندازند. اما، در نهایت، این عملی بیهوده خواهد بود و آمریکا بدون شک تاج و تخت خودش را از دست خواهد داد. برای اینکه این زوال حاصل یک تصادف و یا یک حادثه ویژه نیست، بلکه حاصل نحوه ی عملکرد آنها می باشد. در سال ۱۸۶۵، آدام اسمیت تئوریسین لیبرال مشهور نظام سرمایه داری، برای لغو برده داری از موضع رئیس جمهور آمریکا آبراهام لینکلن حمایت می کند و می نویسد: «اقتصاد همه کشورهایی که نظام برده داری سیاهان در آنها رواج دارد در حال فراهم ساختن زمینه یک سقوط به سوی جهنم می باشد و پیامد آن، روزی که ملت های دیگر از خواب غفلت بیدار شوند، طاقت فرسا و دشوار خواهد شد.»
اما در واقع آمریکا یک برده داری را با برده داری دیگر عوض کرده است. در قرن بیستم، آمریکا برتری خود را با غارت و چپاول کشورهای دیگر انجام داد با در پیش گرفتن این روش انگل وار سبب گردید که موقعیت اقتصادی داخلی خودش را بیش از پیش تضعیف کند. به نفع همه جامعه بشری است که این سیستم سرانجام به پایان برسد. حتی مردم آمریکا در این زمینه ذینفع خواهند شد. تنها با پایان دادن به این سیستم است که می توان جلوی بسته شدن کارخانه ها را گرفت. مانع از بین بردن شغل ها گردید و به خاطر ناتوانی در پرداخت وام های بانکی از مصادره منازل ممانعت به عمل آورد و از پرداختن هزینه های جنگی اجتناب کرد. مردم اروپا نیز نفعشان در آن سیستم اقتصادی می باشد که نه در خدمت شرکت های چندملیتی و جنگ هایی که به راه می اندازند قرار بگیرد بلکه در خدمت مردم بوده و تامین کننده منافع آنان باشد.
بنا بر این می توان گفت که ما در یک مرحله تعیین کننده هستیم که چه «افقی» را انتخاب خواهیم کرد؟ افقی که از سوی آمریکا پیش کشیده شده و ما را به سوی یک جنگ ۲۰ یا سی ساله مستمر در تمام قاره ها پیش می برد؟ یا اینکه یک افق واقعی: یک سیستم ارتباطات بین المللی از نوع جدید که بر اساس آن هیچ احدی نتواند منافع خودش را به دیگری از طریق زور دیکته کند و هر ملتی آزادانه سرنوشت خودش را رقم بزند؟
مثل هر جنگی که در طول بیست سال گذشته اتفاق افتاده است، یک ابهام و تردید بزرگ بر تفکر چپ اروپا حاکم است. بحث های عوامفریبانه در قالب انساندوستی که از سوی رسانه ها به آن دامن زده می شود، مانع از دیدن حقایق می گردد. چون این امکان را از ما سلب می سازد که بتوانیم حرف کسانی را که جنگ به آنها تحمیل شده نیز بشنویم، جنگ های قبلی را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم و اخبار را زیر ذره بین قرار دهیم.
سایت ما Investig’Action – michelcollon.info تلاش می کند به هر کسی کمک کند تا آگاه شود و بحث و گفتگو کند. اما امکانات ما در مقایسه با رسانه های بزرگ بسیار محدود است. بنا بر این ما بار دیگر فراخوان می دهیم به کسانی که می توانند: ۱- برای بررسی تحلیل های سیاستمداران آمریکا و بقیه قدرت های بزرگ، بررسی روابط اقتصادی و سیاسی و همینطور بررسی ماهیت جنگ هایی که در حال تدارک دیده شدن هستند، به شبکه داوطلب یابی ما بپیوندید ۲ـ به حرکت جمعی تحلیل انتقادی ما تحت عنوان «امتحان رسانه ها» بپیوندید. یک دنیای بدون جنگ، به هر یک از ما بستگی دارد.

میشل کولن، ۸ آوریل ۲۰۱۱

یادداشت ها:

[1] S’informer est la clé - Michel Collon lance un appel, www.michelcollon.info/S-informer-c-...
[2] Kosovo, Otan et médias, débat entre Michel Collon, Jamie Shea (porte parole de l’Otan) et Olivier Corten (professeur de droit international), 23 juin 2000, DVD Investig’Action.


A.C.P- Postfach 12 02 06-60115 Frankfurt am Main-Germany

Fax: 00-49-221-170 490 21

Web Site: http://www.iranian-fedaii.de

E-Mail: organisation@iranian-fedaii.de

سایر مقالات:

باراک اوباما ارتجاع شیعه را به ارتجاع سنی ترجیح می دهد

عقب نشینی میرحسین موسوی و مطالبات جنبش اصیل مردم ایران

تشویق مردم به آرامش به نفع کدام طبقه است ؟

پرده دیگری از اعمال ددمنشانه آدم نمایان رژیم جمهوری اسلامی ایران - زجرنامه ی بهاره مقامی یکی از شقایق های له شده ی ایران ، قربانی تجاوز در زندان

جنگهای کوچک ـ قدرتهای بزرگ به قلم Patrick Cockburn

lموضع غرب در برابر رژیمی که قوانین بین المللی رابه سخره گرفته است

شیلی ۱۹۷۳ - ۱۱ سپتامبر دیگری

وضعیت فاجعه بار زندان کهریزک به قلم یکی از آزادشدگان این اردوگاه فاشیستی

چه کسانی حقایق را تحریف می کنند ؟

یادی از رفیق صفرخان (صفر قهرمانیان) به مسعود بهنود که علیرضا نوریزاده و ناصر مستشار هم بخوانند

پیرامون عناصر مرموز و طرز کار خبرچینهای رژیم جمهوری اسلامی ایران- درباره سایت مشکوک اعتراض و همکاری سربلند گرداننده این سایت با رژیم

ناگفته‭ ‬هایی‭ ‬در‭ ‬باره‭ ‬قتل‭ ‬شاپور‭ ‬بختیار‭ ‬در‭ ‬مصاحبه‭ ‬با‭ ‬سخنگوی‭ ‬سازمان‭ ‬چریکهای‭ ‬فدای‭ ‬خلق‭ ‬ایران‭ ‬حسین‭ ‬زهری (بهرام‭(

اکثریت‭: ‬چرچیلیسم‭ ‬یا‭ ‬رسیدن‭ ‬به‭ ‬قدرت‭ ‬به‭ ‬هر‭ ‬شکل- نامه به رفیق بهرام - حسین زهری و پاسخ رسیده‬

 چرا سربازان گمنام امام زمان رفیق بهرام - حسین زهری را هدف تبلیغات سوء خود قرار داده؟

چرا خائنین اکثریتی هر روز گستاخ تر می شوند؟ اظهارات رفیق حسین زهری در باره چاپخانه مخفی سازمان

وضعیت کنونی و جناح بندیهای درونی رژیم جمهوری اسلامی

خمینی چه گفت؟ خمینی چه کرد؟ (در باره دانشگاهها) قبل از به قدرت خزیدن بعد از به قدرت خزیدن

سایت «صدای مردم» متعلق به وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی ایران است

نوار گفتگوی هدایت اشتری لرکی معاون ساوامادر فرانسه با حبیبیان معاون ساواما در تهران

اسناد تبهکاریهای سربازان گمنام امام زمان

به کوبا دست نخواهید یافت - به قلم فیدل کاسترو

ماهوشیاری خودرا از دست نخواهیم داد-درباره ایرج مصداقی تواب و همکار رژیم جمهوری اسلامی ایران


۱