راز جنگ لیبی

به قلم میشل کلن

از انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران

قسمت اول

در مورد جنگ در لیبی - بخش ۱

پرسش هایی که باید در مورد هر جنگی مطرح نمود
از سال ۱۹۴۵ و پایان جنگ جهانی دوم، آمریکا ۲۷ بار کشورهای مختلف را بمباران کرده است و هر بار تکرار کرده اند که این جنگها «عادلانه» و «انسانی» بوده است. امروز، به ما گفته می شود که این جنگ با جنگ های قبلی تفاوت دارد. اما در گذشته نیز همین حرفها را به ما گفتند. آیا وقت آن نرسیده است که برای احتراز از فریب خوردن، سوالاتی که در مورد هر جنگی باید مطرح شوند را به رشته تحریر درآورد و در مورد آن گفتگو نمود؟

برای جنگ، همیشه پول وجود دارد
در آمریکا، پیشرفته ترین کشور جهان، ۴۵ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند و شرایط سیستم آموزشی و خدمات درمانی و عمومی فضاحت بار است، چرا که دولت «پول ندارد». در اروپا نیز برای بازنشستگی و تولید کار گفته می شود که «پول وجود ندارد» اما این در حالی است که وقتی حرص ثروت اندوزی و سوداگری بانکها به یک بحران مالی منجر می شود، به فاصله چند روز، میلیاردها دلار برای نجات آن پیدا می شود. امری که به همین بانکها این امکان را داد که در سال گذشته (۲۰۱۰) ۱۴۰ میلیارد دلار پاداش و جایزه به سهامدارانش و معامله گران بازار بورس بدهند.
برای به راه انداختن و پیشبرد جنگ نیز به نظر می آید که پیدا کردن میلیاردها دلار کار دشواری نیست. منبع اصلی این پول ها، همان مالیات هایی است که از ما گرفته می شود تا برای تجهیزات نظامی و تخربیات جنگی هزینه گردد. آیا سزاوار است که با پرتاب هر موشک صدها میلیون دلار و یا بابت هزینه هر ساعت ناو هواپیمابر ۵۰ هزار دلار، از مالیات های پرداخت شده، دود شود و به هوا برود؟ این در حالی است که از سوی دیگر، جنگ برای عده ای تجارت و کسب و کار خوبی بشمار می رود. فراموش نکنیم که امروز، علیرغم وعده های داده شده، در هر ۵ ثانیه یک کودک از گرسنگی می میرد و تعداد انسان های فقیر بی وقفه در حال افزایش است.

چه تفاوتی بین یک لیبیایی، یک بحرینی و یک فلسطینی وجود دارد؟
رؤسای جمهور، وزیران و ژنرال ها بی وقفه سوگند یاد می کنند که هدف آنها فقط نجات لیبیایی ها می باشد. اما همزمان، سلطان بحرین تظاهرکنندگان غیرمسلح را به لطف ۲۰۰۰ سرباز اعزامی از عربستان توسط آمریکا قتل عام می کند. در همین زمان، در یمن نیروهای سرکوبگر دیکتاتور علی صالح به عنوان متحد آمریکا، ۵۲ نفر را با مسلسل به قتل می رسانند. اما نه تنها این واقعیت ها از سوی هیچکدام از مدافعین جنگ بر زبان آورده نمی شود و کسی نسبت به عاملین این کشتارها اعتراضی نمی کند، بلکه وزیر جنگ آمریکا گفته است: «من فکر نمی کنم این وظیفه من باشد که در امور داخلی یمن مداخله کنم». (۱)
چرا این سیاست یک بام و دو هوا اعمال می شود؟ آیا برای این نیست که علی صالح رئیس جمهور یمن میزبان پسندیده ناوگان پنجم آمریکا می باشد و به هر چه که آمریکا به او دستور دهد، گوش می کند و فرمان می برد؟ آیا برای این نیست که رژیم وحشی عربستان سعودی شریک جرم شرکت های چندملیتی نفتی است؟ آیا «دیکتاتور خوب» و «دیکتاتور بد» وجود دارد؟
چگونه آمریکا و فرانسه ادعا می کنند که اهداف انسانی در سر دارند؟ اگر چنین است آیا زمانی که اسرائیل ۲۰۰۰ غیرنظامی فلسطینی را با بمباران غزه به قتل رساند، یک «محدوده پرواز ممنوع» در اعتراض به این اقدام وحشیانه برقرار کردند؟ آیا دست به تحریم زدند؟ آنها نه تنها هیچ کاری نکردند بلکه بدتر از همه اینکه خاویر سولانا مسئول وقت امور خارجه اتحادیه اروپا در بیت المقدس اعلام کرد: «اسرائیل یک عضو اتحادیه اروپا است بدون این که در نهادهای مربوط به آن عضویت داشته باشد. اسرائیل در همه برنامه های اتحادیه اروپا از جمله برنامه های تحقیقاتی و تکنولوژی اروپای متشکل از ۲۷ کشور شرکت می کند». وی همچنین اضافه کرد: «هیچ کشوری خارج از قاره چنین رابطه ای با اتحادیه اروپا ندارد که با اسرائیل دارد.» از این نظر سولانا راست می گوید. اروپا و کارخانه های اسلحه سازی آن با اسرائیل در تولید هواپیماهای بدون سرنشین، موشک و دیگر تجهیزات جنگی که در غزه باعث کشتار فلسطینی ها می شود، همکاری تنگاتنگی دارد.
به خاطر بیاوریم که اسرائیل ۷۰۰ هزار فلسطینی را در سال ۱۹۴۸ از روستاهای خودشان آواره کرد و علاوه بر این که هنوز هیچ حقی برای آنان قایل نیست، جنایات جنگی بر علیه آنها را افزایش داده است. در مناطق تحت اشغال خود، ۲۰ درصد فلسطینی ها در حال حاضر یا در زندان اسرائیل بسر برده اند یا هم اکنون زندانی می باشند. نیروهای اسرائیلی زنان باردار را مجبور کرده اند که در حال بسته شده به تخت وضع حمل نمایند و بلافاصله آنها را با نوزادشان به سلول زندان برمی گردانند. و این جنایت ها با شرکت فعال و همکاری آمریکا و اتحادیه اروپا صورت می گیرد.

آیا جان یک بحرینی و یا یک فلسطینی به اندازه جان یک لیبیایی ارزش ندارد؟ آیا «عرب های خوب» و «عرب های بد» وجود دارد؟
برای کسانی که هنوز به شعار جنگ به خاطر انسان جنگ طلبان باور دارند....
در یک مناظره تلویزیونی که من با لویی میشل وزیر امور خارجه سابق بلژیک و کمیسر اروپا در زمینه همکاری و توسعه داشتم، نامبرده در حالی که دستش را روی قلبش گذاشته بود، قسم خورد که این جنگ با هدف عمل کردن اروپا به وجدان اخلاقی اش صورت گرفته است. او از سوی ایزابل دوران (Isabelle Durant) رهبر حزب سبزهای بلژیک و اروپا حمایت می شد. باید گفت که طرفداران محیط زیست دیگر از «صلح و عشق» سخنی به میان نمی آورند بلکه راه اندازی جنگ را ترغیب و تشویق می کنند.
مشکل اینجاست که هر بار با ما از جنگ انساندوستانه صحبت می کنند و این مدعیان «چپ» مثل دوره های گذشته، هر بار پذیرفته اند که به طریقی به بازی گرفته شوند. آیا بهتر نیست به جای اینکه فقط به نطق رهبران آمریکا از تلویزیون گوش کنند، اهدافی را که آنها در سر دارند مورد توجه قرار دهند ؟ برای نمونه در مورد بمباران عراق، Alan Greenspan مشهور، که برای مدتی طولانی مدیر خزانه داری فدرال آمریکا بوده، در خاطرات خودش می نویسد: « من متاسفم که از نظر سیاسی طرح کردن آنچه که هر کس بر آن واقف می باشد، جایز نیست. جنگ در عراق قبل از هر چیز به خاطر نفت این کشور بوده است. (۲) و اضافه می کند: «مقامات رسمی کاخ سفید به من پاسخ دادند: بله همینطور است، ولی متاسفانه ما نمی توانیم در باره نفت حرف بزنیم.» (۳)
یا در مورد بمباران یوگسلاوی، John Norris مدیر کمپانی Strobe Talbott که معاون وزیر امور خارجه آمریکا بود و در امور بالکان مأموریت داشت، به نوبه خود در خاطراتش می نویسد: «آنچه که علت شکل گیری جنگ ناتو را به بهترین وجهی بیان می کند، این است که یوگسلاوی در مقابل دست زدن به رفرم های اساسی و پایه ای اقتصادی و سیاسی مقاومت می کرد (یعنی مخالف دست کشیدن از سوسیالیسم بود ـ به نقل از نگارنده) وگرنه ما وظیفه ای در مقابل آلبانی های کوسوو نداشتیم.» (۴)
در مورد بمباران افغانستان، هنری کسینجر وزیر امور خارجه سابق آمریکا گفت: «گرایش های مختلفی وجود داشت، که از طرف چین و ژاپن برای ایجاد منطقه تجارت آزاد در آسیا حمایت می شد . یک بلوک آسیایی دشمن، متشکل از کشورهای پرجمیعت دنیا با منابع غنی زیاد و بعضی از کشورهای خیلی مهم صنعتی، می توانستند با منافع ملی آمریکا سرناسازگاری داشته باشند. به این دلایل آمریکا می بایست حضور خود را در آسیا عملی سازد...» (۵)
این در انطباق با همان استراتژی قرار داشت که Zbigniew Brzezinski مسئول سیاست خارجی کارتر معرف آن بود و در حال حاضر الهامبخش برنامه های اوباما می باشد. وی در این باره گفته است: «اورآسیا ـ اروپا و آسیا ـ شطرنجی را بازی می کنند که روی آن جنگ بر سر تقدم یافتن در عرصه جهانی می باشد. (...) در مقابل شیوه ای که آمریکا مدیریت می کند، اورآسیا یک نقطه تلاقی بسیار مهم بشمار می رود. بزرگ ترین قاره جهان، محور جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک می باشد. هر قدرتی که کنترل آن را به دست گیرد، کنترل دو یا سه منطقه پیشرفته و توسعه یافته کره زمین را از آن خود خواهد کرد. ۷۵ درصد جمیعت دنیا و ۶۰ درصد ثروت های مختلف و فراوان، از قبیل شرکت های صنعتی، منابع طبیعی و مواد خام در این منطقه دنیا وجود دارد. (۶)

آیا نیروهای چپ از دروغ ها و تبلیغات عوامفریبانه رسانه های گروهی بر سر انساندوستانه بودن جنگ های قبلی درس گرفته اند؟
اوباما خودش آشکارا به این موضوع اعتراف کرد و در ۲۸ مارس، جنگ علیه لیبی را برحق خواند و گفت: «ما به ریسک های پیش رو و هزینه عملیات نظامی آگاهی داریم و طبیعتا برای بکارگیری زور برای حل تعداد قابل توجهی از ستیزه جویی ها در دنیا تردید داریم. اما وقتی که منافع و ارزش های ما در خطر قرار می گیرد، ما مسئول هستیم که دست به کار شویم. با در نظر گرفتن هزینه و خطراتی که مداخله با خود می تواند در پی داشته باشد، ما باید قبل از این که به هر اقدامی در این باره دست بزنیم، منافع خودمان را در رابطه با ضرورت دست زدن به این اقدام در نظر داشته باشیم. آمریکا منافع استراتژیک مهمی دارد که نگذارد مخالفین قذافی در این نبرد شکست بخورند.» آیا این سخنان اوباما به اندازه کافی روشن نیست؟ در حالی که عده ای می گویند: «بله، درست است که آمریکا زمانی دست به اقدام می زند که منافعی نیز در پی داشته باشد. اما حداقل، در فقدان قدرت مداخله گر دیگر، می توان از این طریق جان افراد را نجات داد.»
این برداشت کاملا اشتباه است. ما نشان خواهیم داد که از این طریق فقط منافع قدرت هاست که مورد دفاع قرار گرفته می شود و نه ارزش های انسانی. قبل از هر چیز نباید این واقعیت بی چون و چرا را از یاد برد که هر بار که آمریکا وارد جنگی گردیده، تعداد تلفات مداخله جویانه آنها بسیار بیشتر از، قبل از ورود آنها به جنگ بوده است. ( در عراق، یک میلیون قربانی مستقیم یا غیرمستقیم!) در حال حاضر نیز مداخله در لیبی نیز زمینه ساز یک چنین تلفاتی است....

چه کسی مخالف مذاکره بود؟
در همین رابطه به محض اینکه شما در بجا و قابل دفاع بودن این جنگ علیه لیبی از خود تردید نشان بدهید، بلافاصله متهم می شوید به این که: «آیا شما مخالف نجات لیبیایی ها از یک قتل عام هستید؟»
اما در واقع طرح سوال به این شکل نادرست است. در نظر بگیریم که واقعا آنچه برای ما حکایت کرده اند واقعیت داشته باشد. اول این که، آیا جلوی یک قتل عام را با یک قتل عام دیگر باید گرفت؟ ما می دانیم که بمباران ارتش های ما در کشورهایی که مداخله می کنند، باعث کشته شدن تعداد زیادی از غیرنظامیان بیگناه می شوند. این که ژنرال ها قبل از هر جنگی به ما وعده می دهند که این یکی جنگی «پاک» خواهد بود، در اصل معادله، تغییری بوجود نمی آورد. ما به شنیدن این قبیل تبلیغات عادت کرده ایم.
دوم این که، یک راه حل خیلی ساده تر و مؤثرتری برای نجات جان انسان ها در کوتاه ترین فاصله زمانی ممکن وجود داشت. همه کشورهای آمریکای لاتین پیشنهاد کردند که فورا یک هیئت میانجی که لولا (رئیس جمهور سابق برزیل) ریاست آن را بر عهده داشته باشد به منطقه اعزام نمایند. اتحادیه عرب و اتحادیه آفریقا نیز از این اقدام پشتیبانی کردند و قذافی هم قبول کرده بود (ضمن این که پیشنهاد داده بود ناظرین بین المللی نیز برای بررسی آتش بس حضور داشته باشند).
اما نیروهای شورشی لیبی و غربی ها این پیشنهاد را رد کردند. چرا؟ استدلال آنها این بود: «برای اینکه قذافی حسن نیت ندارد» فرض بگیریم که چنین باشد. پرسش اینجاست که آیا شورشیان و حامیان غربی آنها حسن نیت داشته اند؟ در مورد آمریکا، لازم است یادآوری کنیم چگونه جنگ های قبلی را بدون توجه به امکان برقراری یک آتش بس ، ادامه داده است...
در سال ۱۹۹۱، هنگامی که جورج بوش (پدر) به بهانه اینکه عراق به کویت حمله کرده بود، به این کشور حمله نظامی کرد. صدام حسین پیشنهاد داد عقب نشینی کند و همزمان تقاضا کرد اسرائیل نیز سرزمین های فلسطینیان را که بطور غیرقانونی اشغال کرده است تخلیه کند. اما آمریکا و کشورهای اروپایی موارد پیشنهادی برای مذاکرات را نپذیرفتند. (۷)
در سال ۱۹۹۹، هنگامی که بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا یوگسلاوی را بمباران کرد، میلوسویچ رئیس جمهور یوگسلاوی شرایط پیشنهادی صلح Rambouillet (شهری در حومه پاریس) را پذیرفته بود، اما آمریکا و ناتو به این شرایط موردی دیگر اضافه کردند که عملا قابل پذیرش نبود: یعنی اشغال کامل صربستان. (۸)
در سال ۲۰۰۱، هنگامی که جورج بوش (پسر) به افغانستان حمله کرد، نیروهای طالبان پیشنهاد داده بودند چنانچه مدارک کافی که نشان دهنده دخالت بن لادن در ماجرای تروریستی باشد، وی را به یک دادگاه بین المللی تحویل خواهند داد. اما بوش در این باره حتی حاضر به مذاکره نشد.
در سال ۲۰۰۳، هنگامی که بوش پسر به بهانه وجود سلاح های کشتار دسته جمعی به عراق حمله کرد، صدام حسین پیشنهاد اعزام بازرسان را داده بود، اما بوش قبول نکرد زیرا او می دانست که بازرسان چیزی پیدا نخواهند کرد. این حقیقت در افشاء مفاد نشستی متشکل از دولت بریتانیا و رهبران سرویس های مخفی این کشور در ژوئیه ۲۰۰۲ به چشم می خورد: «رهبران دولت بریتانیا امیدوار بودند که مفاد اولتیماتوم به گونه ای باشد که صدام حسین آن را رد کند. اما اطمینانی وجود نداشت که این شیوه عملی شود. بنا بر این، طرح و نقشه دومی نیز آماده گردیده بود: بر اساس طرح دوم، هواپیماها در «محدوده پرواز ممنوع» گشت خواهند زد و بمب های بیشتری خواهند انداخت تا این اقدام، واکنش عراقی ها را در پی داشته باشد و زمینه را برای موجه جلوه دادن یک بمباران وسیع و گسترده فراهم سازد.» (۹)
از این رو، قبل از تایید این که «ما» همیشه حقیقت را می گوئیم در حالی که «آنها» همواره دروغ می گویند، و همینطور «ما» همیشه دنبال یک راه حل مسالمت آمیز هستیم، در حالی که «آنها» قصد سازش و مماشات ندارند، لازم است که خیلی محتاط بود.... در واقع دیر یا زود، مردم در جریان مذاکرات پشت صحنه قرار خواهند گرفت و روشن خواهد شد که بار دیگر فریب خورده و قربانی تبلیغات گشته اند. هرچند که دیگر دیر شده است و نمی توان دیگر به قربانیان جنگ، جانی دوباره بخشید.

آیا لیبی مثل تونس و مصر است؟
محمود حسن در مصاحبه خیلی جالب خود که چند روز قبل در Investig’Action منتشر شد، سؤال خوبی را طرح کرده است: «لیبی: شورش مردمی، جنگ داخلی یا تهاجم نظامی؟». در سایه بررسی های به عمل آمده در روزهای اخیر، می توان به پرسش بالا چنین پاسخ داد: در واقع هر سه مورد. یک شورش خودانگیخته که بلافاصله مصادره گردید و جهت جنگ داخلی به آن داده شد (که قبلا زمینه آن چیده شده بود) و بالاخره همه اینها بهانه مناسبی شد تا دست به یک حمله نظامی زده شود که زمینه آن هم از قبل چیده شده بود. در مسایل سیاسی هیچ چیز از آسمان نازل نمی شود. علت آن را توضیح خواهیم داد…
در تونس و مصر، شورش مردمی به سرعت در فاصله زمانی چند هفته گسترش یافت که کم کم سازماندهی شد و به اتحاد و همبستگی کشیده شد و مطالبات روشنی را با خود به دنبال آورد. امری که سبب فراری دادن دیکتاتورها گردید. اما وقتی روند به هم پیوستگی بغایت سریع حوادث را در بنغازی مورد بررسی قرار می دهیم، علامت سوالی در ذهنمان ایجاد می شود. در ۱۵ فوریه، تظاهرات والدین زندانیان سیاسی شورش ۲۰۰۶ به راه افتاد و شدیدا سرکوب شد (چیزی که در لیبی و دیگر کشورهای عربی امر بی سابقه ای نبوده است). سپس به فاصله کمتر از دو روز، تظاهرات مجددی سر می گیرد ولی این بار، تظاهرکنندگان مسلح گشته و مستقیما بر علیه رژیم قذافی وارد نبرد می شوند. در طی دو روز، یک شورش مردمی به یک جنگ داخلی تبدیل می گردد! آیا می توان گفت که همه چیز خودانگیخته بوده است؟
برای پی بردن به این مطلب، باید آنچه که زیر الفاظ مبهم «اپوزیسیون لیبیایی» پنهان نگه داشته می شود را مورد تحلیل و بررسی قرار داد. از دید ما، ۴ دسته بندی یا گرایش با منافع کاملا مختلف در این میان وجود دارد. ۱ـ یک اپوزیسیون دمکراتیک. ۲ـ مقامات عالیرتبه قذافی «برگشته» توسط غرب. ۳ـ قبایل لیبی ناراضی از تقسیم ثروت. ۴ـ جنگجویان اسلامگرا.

ترکیب «شورشیان لیبی» چگونه است؟
در این آشفته بازار، مهم است بدانیم که چه کسی چه نقشی ایفاء می کند و بویژه چه منافعی در استراتژی قدرت های بزرگ در نظر گرفته شده است...
۱ـ اپوزیسیون دمکراتیک. داشتن مطالبات از رژیم قذافی امری بجا و قانونی است. چون که رژیم دیکتاتوری لیبی همچون بقیه رژیم های عرب فاسد است. مردم حق دارند یک رژیم دیکتاتوری را با یک سیستم دمکراتیک عوض کنند. با این وجود تاکنون چارچوب این مطالبات دمکراتیک جهت مشخصی به خود نگرفته و برنامه روشنی در این زمینه وجود ندارد. در خارج از لیبی نیز به مخالفینی برمی خوریم، تحت عنوان جنبش انقلابی لیبی، که آن نیز بی سر و ته و ناموزون می باشد و از انسجام لازم برخوردار نیست. در این میان آن عده ای که خواهان استقرار یک سیستم دمکراتیک در لیبی می باشند، مخالف مداخله دول خارجی هستند. ما با آوردن دلایل گوناگون نشان خواهیم داد که هم اکنون آن عده که مطالبات دمکراتیک دارند، زیر پرچم آمریکا و فرانسه حرفی برای گفتن، نمی توانند داشته باشند.
۲ـ شخصیت های برجسته رژیم قذافی. در شهر بنغازی، یک «دولت موقت» تشکیل شده است و از سوی مصطفی ابود جلیل رهبری می شود. «این فرد تا ۲۱ فوریه وزیر دادگستری قذافی بود. دو ماه قبل از آن، سازمان عفو بین الملل او را در لیست خشن ترین مسئولین خشونت های اعمال شده در جهت زیرپا گذاشتن حقوق بشر در آفریقای شمالی معرفی کرده بود.» (۱۰) این فردی است که، بنا به گفته مقامات بلغارستان، برنامه شکنجه دادن پرستارهای بلغاری و پزشک فلسطینی را به مدت طولاتی از سوی رژیم قذافی ترتیب داده بود. یک «مرد قوی» دیگر از دسته مخالفین، ژنرال عبدل فتاح یونس وزیر سابق کشور قذافی می باشد که قبل از آن رئیس پلیس سیاسی نیز بوده است. Massimo Introvigne نماینده OSCE (سازمان برای امنیت و همکاری در اروپا) برای مبارزه علیه راسیسم، نژادپرستی و تبعیض، بر این عقیده است که این آقایان «دمکرات نیستند که اوباما در سخنان خود از آنها یاد می کند. آنان بدنام ترین عناصر رژیم قذافی هستند که امیدوارند وی را از قدرت برکنار سازند تا خودشان به جای او بنشینند.» (۱۰)
۳ـ قبایل ناراضی. همانگونه که محمود حسن خاطرنشان می سازد، ترکیب قشربندی اجتماعی لیبی شدیدا در مرحله قبیله ای مانده است. در جریان دوره استعمار، تحت حاکمیت رژیم پادشاهی ادریس، قبایل شرق بر ثروت های نفتی حاکم بودند و پول نفت به جیب آنها می رفت. پس از انقلاب ۱۹۶۹، قذافی از حمایت قبایل غرب برخوردار گشت و شرق این بار بی نصیب ماند. این جای بسی تأسف است. یک رژیم دمکراتیک و مردمی باید نهایت تلاش را بکار بگیرد تا مانع شکل گیری تبعیض بین مناطق و اقوام شود. این سوال پیش می آید که چرا قدرت های استعماری سابق قبایل ناراضی را تشویق نکرده اند تا به خاطر وحدت و تمامیت ارضی کشور، تبعیض قومی را ریشه کن سازند؟ اما برای اولین بار نیست که چنین اتفاقی می افتد. امروز، فرانسه و آمریکا قبایل شرق کشور را تحت حمایت خود گرفته اند تا از این طریق بتوانند کنترل خود را اعمال نمایند. تفرقه انداز و حکومت کن، یک روش کلاسیک استعماری می باشد.
۴ـ عناصر القاعده. اطلاعات منتشر شده از سوی ویکی لیکس نشان می دهد که شرق لیبی، نسبت به جاهای دیگر، اولین صادرکننده «جنگجو و شهید» در دنیا به عراق بود. در یکی از گزارشات پنتاگون در مورد یک «سناریوی هشداردهنده» در باره شورشیان لیبی بنغازی و درنا (Derna) سخن گفته می شود. درنا شهری با حدود ۸۰۰ هزار سکنه، اولین منبع تامین کننده نیروهای جهادیست در عراق می باشد. علاوه بر آن، Vicent Cannistraro رئیس سابق سیا در لیبی، خاطرنشان می سازد که در میان شورشیان افراد بسیار «افراطی اسلامگرا وجود دارند که قادرند ایجاد مشکلات کنند» و «افزایش این احتمال می رود که خطرناک ترین عناصر آن قادرند در صورت سقوط قذافی در حیات سیاسی لیبی اثرگذار باشند.» (۱۰)
طبعا، همه اینها زمانی نوشته می شد که قذافی هنوز «یک دوست» به حساب می آمد. اما همین امر از سوی دیگر نشان می دهد تا چه اندازه رهبر آمریکا و متحدانش از پرنسیب سیاسی کاملا بی بهره اند. وقتی قذافی شورش اسلامگرایان را در بنغازی در سال ۲۰۰۶ سرکوب کرد، این کار را با تجهیزاتی که از غرب خریداری کرده بود، انجام داد. غربی ها یک بار مخالف جنگجویان بن لادن می شوند و بار دیگر از آنها بهره برداری می کنند. باید به عمق این مسئله پی برد و در بررسی رویدادها به آن توجه کرد.
کدامیک از عناصر تشکیل دهنده «اپوزیسیون های» مختلف، می توانند در این میان نقش اصلی را ایفاء نمایند؟ هدف مداخله نظامی واشنگتن، پاریس و لندن شاید این باشد که: باید مراقب بود تا «بهترین ها» نقش بازی کنند؟ بهترین ها طبعا از نقطه نظر خودشان. سپس، از «تهدید اسلامی» به عنوان یک بهانه برای ماندن درازمدت در لیبی، بهره برداری خواهند کرد.
در هر صورت، یک موضوع روشن است: سناریوی لیبی با سناریوی تونس و مصر فرق دارد. آنجا، «مردمی بودند که علیه دیکتاتورها» بپا خاسته بودند. در لیبی ما با یک جنگ داخلی روبرو هستیم و قذافی از حمایت بخشی از مردم برخوردار می باشد. در این جنگ داخلی، نقشی که سرویس های امنیتی آمریکا و فرانسه بازی کرده اند دیگر چندان هم پوشیده و پنهان نمی باشد....

نقش سرویس های مخفی چه بوده است؟
در واقع قضیه لیبی نه در فوریه و در بنغازی بلکه در پاریس و در ۲۱ اکتبر ۲۰۱۰ شروع شد. بنا به افشاگری روزنامه نگار ایتالیایی Franco Bechis (نوشته در لیبرو منتشره در ۲۵ مارس)، در این روز است که سرویس های مخفی فرانسوی زمینه یک شورش در بنغازی را فراهم نمودند. آنها نوری مسماری رئیس پروتکل قذافی که بازوی راست او به شمار می رفت را «تغییر جهت» دادند (یا شاید هم قبل از این واقعه). وی تنها کسی بود که بدون در زدن می توانست وارد اقامتگاه قذافی شود. نامبرده با همه خانواده اش برای انجام یک عمل جراحی به پاریس آمد. بنا به نوشته سایت Maghreb Confidential، ولی مسماری در پاریس با هیچ دکتری دیدار نداشت و برعکس با تعدادی از مأموران سرویس مخفی فرانسه و همکاران نزدیک سرکوزی گفتگو نمود.
در ۱۶ نوامبر ۲۰۱۰، در هتل کنکورد لافایت، از قرار معلوم یک هیئت جامع تشکیل یافت که دو روز بعد این هیئت وارد بنغازی شد. افراد تشکیل دهنده آن بطور رسمی عبارت بودند از مسئولین وزارت کشاورزی و رهبران شرکت های فرانسوی صادرکننده غلات، از قبیل، France Agrimer, Louis Dreyfus, Glencore, Cargill et Conagra. اما بنا به گفته سرویس های ایتالیایی، این هیئت همچنین تعدادی از نظامیان فرانسوی، تحت پوشش بازرگان را نیز در بر می گرفت. در بنغازی، افراد هیئت با عبدالله Gehani که یکی از سرهنگ های لیبی بوده و به گفته مسماری آمادگی کناره گیری از رژیم قذافی را داشته دیدار می کنند.
در اواسط دسامبر، قذافی که نسبت به سفر مسماری مشکوک شده بود، یک نفر را مأمور می کند تا تلاش کند در پاریس با او ارتباط برقرار نماید. اما فرانسوی ها او را دستگیر می کنند. افرادی دیگر نیز در ۲۳ دسامبر از پاریس دیدار می کنند و اینها همان کسانی بودند که قرار بود شورش آتی را با تکیه بر نیروهای شبه نظامی Gehani رهبری نمایند. علاوه بر آن مسماری اطلاعات مخفی ذیقیمتی از نیروی دفاعی لیبی به فرانسوی ها داد. با این حرکات، معلوم می شود که شورش شکل گرفته، آنطور که به ما تلقین کردند، چندان هم خودانگیخته نبوده است. اما این همه داستان نیست. چون که تنها فرانسوی ها بازیگر این صحنه نبوده اند....
اکنون این پرسش مطرح است که چه کسی در حال حاضر عملیات نظامی «شورای ملی لیبی» بر علیه قذافی را رهبری می کند؟ بنا به شبکه الجزیره، این نقش به عهده فردی قرار داده شده که به تازگی یعنی در ۱۴ مارس از آمریکا آمده است . روزنامه بریتانیایی دست راستی دیلی میل در باره این شخص می نویسد که وی یکی از دو «ستاره»ی شورش در لیبی می باشد. نامبرده، خلیفه Hifter نام دارد و یکی از سرهنگ های قدیمی ارتش لیبی می باشد که بعدا به آمریکا رفته است. این سرهنگ سابق بر این یکی از فرماندهان اصلی نظامی لیبی تا زمان اعزام بدفرجام نیروهای لیبی در پایان سالهای ۸۰ به چاد بود که بعد از آن ماجرا به آمریکا مهاجرت کرد و در بیست سال اخیر در ویریجینیا اقامت داشته است... منبع درآمد مالی شناخته شده ای ندارد اما با سازمان سیا رابطه نزدیکی دارد. (۱۱) دنیا کوچک است.
چگونه یک نظامی رده بالای لیبی توانسته است با آرامش کامل وارد آمریکا شود؟ و چند سال پس از توطئه تروریستی Lockerbie، که به خاطر آن لیبی محکوم شناخته شده، به مدت ۲۰ سال با هزینه سازمان سیا زندگی راحتی داشته است؟ قطعا باید در ازای خدمات داده شده، چیزی پرداخته باشد. در کتاب پی یر په آن (Pierre Péan) تحت عنوان Manipulations africaines که در سال ۲۰۰۱ انتشار یافت، نویسنده رابطه تنگاتنگ Hifter با سازمان سیا و تشکیل جبهه ملی آزادیبخش لیبی تحت حمایت سازمان سیا را خاطرنشان می سازد. تنها کاری که این باصطلاح جبهه در این مدت انجام داده است، سازماندهی یک «کنگره ملی» در آمریکا در سال ۲۰۰۷ می باشد که از سوی National Endowment for Democracy (دوازده)حمایت مالی شده بود. این نهاد بطور رسمی رابطه و واسطه سازمان سیا برای پشتیبانی سازمان هایی می باشند که در خدمت سرویس های اطلاعاتی آمریکا قرار دارند....
در ماه مارس سال جاری، در تاریخی اعلام نشده، رئیس جمهور اوباما یک دستور مخفی را امضاء کرد که به سازمان سیا امکان می داد در لیبی برای سرنگون ساختن قذافی دست به اقدامات لازم بزند. روزنامه وال استریت که به این موضوع در شماره ۳۱ مارس خود اشاره می کند، می افزاید: «مسئولین سازمان سیا می پذیرند که از هفته ها قبل، مثل بقیه سرویس های غربی دیگر، در لیبی فعال بوده اند .»
همه اینها دیگر موارد خیلی محرمانه ای نمی باشند، چرا که این موضوع ها از مدت ها قبل در اینترنت به چشم می خورد و آنچه که مایه حیرت است، این که رسانه های جمعی بزرگ و شناخته شده حتی یک کلمه در این باره ننوشتند. قبلا نیز نمونه های زیادی از به اصطلاح «جنگجویان آزادی» دیده شده که از سوی سیا مورد حمایت مالی قرار گرفته اند. برای نمونه، در سالهای ۸۰، شبه نظامیان تروریست کنترا، که از سوی ریگان برای بی ثبات کردن نیکاراگوئه و سرنگون ساختن دولت مترقی این کشور سازماندهی شده بودند. آیا هیچ درسی از تاریخ آموخته ایم؟
آیا باید تعجب کرد که سرویس های ایتالیایی، عمل همکاران فرانسوی خود را «تمجید» می کنند و اینها نیز به نوبه خود، همکاران آمریکایی اشان را؟

یادداشت ها:

[1] Reuters, 22/3.
[2] Sunday Times, 16 septembre 2007.
[3] Washington Post, 17 septembre 2007.
[4] Collision Course, Praeger, 2005, p.xiii.
[5] Does America need a foreign policy ?, Simon and Schuster, 2001, p. 111.
[6] Le Grand Echiquier, Paris 1997, p. 59-61.
[7] Michel Collon, Attention, médias ! Bruxelles, 1992, p. 92.
[8] Michel Collon, Monopoly, - L’Otan à la conquête du monde, Bruxelles 2000, page 38.
[9] Michael Smith, La véritable information des mémos de Downing Street, Los Angeles Times, 23 juin 2005.
[10] McClatchy Newspapers (USA), 27 mars.
[11] Eva Golinger, Code Chavez, CIA contre Venezuela, Liège, 2006
[12] Eva Golinger, Code Chavez, CIA contre Venezuela, Liège, 2006


A.C.P- Postfach 12 02 06-60115 Frankfurt am Main-Germany

Fax: 00-49-221-170 490 21

Web Site: http://www.iranian-fedaii.de

E-Mail: organisation@iranian-fedaii.de

سایر مقالات:

باراک اوباما ارتجاع شیعه را به ارتجاع سنی ترجیح می دهد

عقب نشینی میرحسین موسوی و مطالبات جنبش اصیل مردم ایران

تشویق مردم به آرامش به نفع کدام طبقه است ؟

پرده دیگری از اعمال ددمنشانه آدم نمایان رژیم جمهوری اسلامی ایران - زجرنامه ی بهاره مقامی یکی از شقایق های له شده ی ایران ، قربانی تجاوز در زندان

جنگهای کوچک ـ قدرتهای بزرگ به قلم Patrick Cockburn

lموضع غرب در برابر رژیمی که قوانین بین المللی رابه سخره گرفته است

شیلی ۱۹۷۳ - ۱۱ سپتامبر دیگری

وضعیت فاجعه بار زندان کهریزک به قلم یکی از آزادشدگان این اردوگاه فاشیستی

چه کسانی حقایق را تحریف می کنند ؟

یادی از رفیق صفرخان (صفر قهرمانیان) به مسعود بهنود که علیرضا نوریزاده و ناصر مستشار هم بخوانند

پیرامون عناصر مرموز و طرز کار خبرچینهای رژیم جمهوری اسلامی ایران- درباره سایت مشکوک اعتراض و همکاری سربلند گرداننده این سایت با رژیم

ناگفته‭ ‬هایی‭ ‬در‭ ‬باره‭ ‬قتل‭ ‬شاپور‭ ‬بختیار‭ ‬در‭ ‬مصاحبه‭ ‬با‭ ‬سخنگوی‭ ‬سازمان‭ ‬چریکهای‭ ‬فدای‭ ‬خلق‭ ‬ایران‭ ‬حسین‭ ‬زهری (بهرام‭(

اکثریت‭: ‬چرچیلیسم‭ ‬یا‭ ‬رسیدن‭ ‬به‭ ‬قدرت‭ ‬به‭ ‬هر‭ ‬شکل- نامه به رفیق بهرام - حسین زهری و پاسخ رسیده‬

 چرا سربازان گمنام امام زمان رفیق بهرام - حسین زهری را هدف تبلیغات سوء خود قرار داده؟

چرا خائنین اکثریتی هر روز گستاخ تر می شوند؟ اظهارات رفیق حسین زهری در باره چاپخانه مخفی سازمان

وضعیت کنونی و جناح بندیهای درونی رژیم جمهوری اسلامی

خمینی چه گفت؟ خمینی چه کرد؟ (در باره دانشگاهها) قبل از به قدرت خزیدن بعد از به قدرت خزیدن

سایت «صدای مردم» متعلق به وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی ایران است

نوار گفتگوی هدایت اشتری لرکی معاون ساوامادر فرانسه با حبیبیان معاون ساواما در تهران

اسناد تبهکاریهای سربازان گمنام امام زمان

به کوبا دست نخواهید یافت - به قلم فیدل کاسترو

ماهوشیاری خودرا از دست نخواهیم داد-درباره ایرج مصداقی تواب و همکار رژیم جمهوری اسلامی ایران


۱